به خودم مربوطه

همه چیز در حد مجاز و معتدل

به خودم مربوطه

همه چیز در حد مجاز و معتدل

زان یار دلنوازم،

زان یار دلنوازم، شکریست با شکایت
گر نکته‌دان عشقی، خوش بشنو این حکایت

بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت

رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت **

در این شب سیاهم گمگشته راه مقصود
از گوشه‌ای برون آ، ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار ازین بیابان، وین راه بی‌نهایت **

ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت **

این راه را نهایت، صورت کجا توان بست
کش صدهزار منزل بیش است در بدایت **

هرچند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت **

عشقت رسد به فریاد گر خود به‌سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت **

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.