گفتمش بی تو چه می باید کرد
عکس رخساره ی ماهش را داد
گفتمش همدم شبهایم کو
تاری از زلف سیاهش را داد
وقت رفتن همه را می بوسید
به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من
انتظار سر راهش را داد
از من نپرس چقدر دوستت دارم
اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست
به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم
مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد
مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم
بگو معنی تمرین چیست ؟
بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟
بریدن از خودم را ؟
مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...
همه می دانند که دروری تو روحم را می آزارد
نگاهت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...
هوای سرد اینجا را دوست ندارم
مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سردم است
و سخت تنهام
گفتم بیا که با تو دیده به اشک شویم
گفتم بیا که با تو دل با گلاب شویم
گفتم که بوی زلفت رسوای مردمم کرد
گفتم که تار مویت شلعه آتشم کرد
گفتم بیا که قلبم غلطان به روی خاک است
کفتم که دستهایم لرزان و دردناک است
نشنید و رفت و بشکست قلبم میان کوچه
داغ دلم بسوزاند این پاره پاره تن را
سوزاند و رفت بشکست قلب مرا
ولی من گفتم برو نگارا، یارا خدا نگهدار.
چرا نباید مثل یک لیوان داغ شیر توی این زمستون حرفامون و دلامون گرم باشه
چرا از عشق نمیگیم ؟ چرا از دلار و اسکناس نمگذریم به خاطر یه احساس ؟
پوچی و پول گرفته همه وجودمون رو
همه زندگیمون شده بدوم بدو بدو!
جای لیلی ها ،ای مجنونها کجاست ؟
نکنه همون قصه ناتموم پول گرفته خرخره مجنون رو
نکنه لیلی واسه عاشق شدنش به جای گل سرخ یه ماشین قرمز جیگری میخواد
آره این دنیای ماست همه اش جز مهتاب ،همه اش جز عشق است
عشق .....آه چه واژه زیبایی
چه کلام نابی
چه لعل گهرباری
که...........
که دگر گم شده تو دنیای ما
آره ما یادمون رفته دنیا واسه چی بود ما برای چی
فکر کنم من هم باید برم توی صف مرغ و نون که عشق نون و آب نشد
اما.............!
اما من که ..............!
من که مردم
سالهاست که مردم . سالهاست که دیگه نه به نون نیاز دارم نه به آب
پس من هنوز همون عاشقم
همون که بودم و همان که خواهم بود
یک روز دوباره به سراغش خواهم رفت
به سراغ همان صندوق کهنه زیر شیروانی
تا خاطرات عشق نارسیده خویش را ورق بزنم
شاید آن تا آن روز قلبش به رحم آمده باشد و در کنار او باشم.