هر گوشه ای از شور آواز من پیدا می شود قصیده ی تو
نور باور پرواز تابه کجا تابیده شد به جان ز دیده تو
طلوع نگاه شروع شراب از مختصات راه توست
ایمان من در حلقه ی هندسه ی اندام توست
ایمان من در حلقه ی هندسه ی اندام توست
نامت از عزل شکوفته بر لب نقره می زند رخ تو بر شب
کاش این ماجرا به سر نیاید شاهی بی گمان به مسند دل
نجوا می کنی امید ساحل کاش این ماجرا به سر نیاید
********************
********************
طلوع نگاه شروع شراب از مختصات راه توست
ایمان من در حلقه ی هندسه ی اندام توست
ایمان من در حلقه ی هندسه ی اندام توست
دوباره ای ابر مه آلود من مستانه ام کن
دوباره ای ابر مه آلود من مستانه ام کن
نام او بر در بی درمان دواست نام حیدر مشتق از نام خداست
در ره عشق الهی صادق است او ابر مردی سرا پا عاشق است
مرتضی یعنی نوا و زمزمه مرتضی یعنی تماماً فاطمه
مرتضی یعنی مدینه در نقاب مرتضی یعنی سلامی بی جواب
گاه جنگیدن ز هر کس برتر است فاتح بدر حنین خیبر است
اقتدار جنگ در مشت علی ست چونکه دست فاطمه پشت علی ست
روز عاشورا همه اهل حلب/ باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم/ ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بکا/ شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان / کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعرههاشان میرود در ویل و وشت / پر همیگردد همه صحرا و دشت
یک غریبی شاعری از ره رسید / روز عاشورا و آن افغان شنید
شهر را بگذاشت و آن سوی رای کرد / قصد جست و جوی آن هیهای کرد
پرس پرسان میشد اندر افتقاد / چیست این غم بر که این ماتم فتاد
این رئیس زفت باشد که بمرد / این چنین مجمع نباشد کار خرد
نام او و القاب او شرحم دهید / که غریبم من شما اهل دهید
چیست نام و پیشه و اوصاف او / تا بگویم مرثیه ز الطاف او
مرثیه سازم که مرد شاعرم / تا ازینجا برگ و لالنگی برم
آن یکی گفتش که هی دیوانهای / تو نهای شیعه عدو خانهای
روز عاشورا نمیدانی که هست / ماتم جانی که از قرنی بهست
پیش مؤمن کی بود این غصه خوار / قدر عشق گوش عشق گوشوار
پیش مؤمن ماتم آن پاک روح / شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح
گفت آری لیک کو دور یزید / کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید
چشم کوران آن خسارت را بدید / گوش کران آن حکایت را شنید
خفته بودستید تا اکنون شما / که کنون جامه دریدیت از عزا
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان / زانک بد مرگیست این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجست / جامه چه درانیم و چون خاییم دست
چونک ایشان خسرو دین بودهاند / وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند / کنده و زنجیر را انداختند
روز ملکست و گش و شاهنشهی / گر تو یک ذره ازیشان آگهی
ور نهای آگه برو بر خود گری / زانک در انکار نقل و محشری
مات عشقم، مات عشقم مات عشق/کزچه طینت گشته خلقت ذات عشق/ عشق گر بنیاد سرمستی کند/عقل را خود فارغ از هستی کند/ همچنان کان عاشق دلسوخته/آن که رمز عاشقی آموخته/با ادب آمد به نزد پیر عشق/گفت کی فرمانروا و میر عشق/رخصتم ده تا سوی میدان روم/امر فرما کزپی فرمان روم/بازکن از گردن من سلسله / شیر را ای شیربان بنما یله /
مسلـم ینادی یا صبا إذهب إلی البطحاء
قل یا سلیل المصطفی إحذر من الأعداء
از من به تو بادا سلام ای زاده زهــــرا
در کوفه نالانم؛ سر در گریبانم