من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا
برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا
چرا نباید مثل یک لیوان داغ شیر توی این زمستون حرفامون و دلامون گرم باشه
چرا از عشق نمیگیم ؟ چرا از دلار و اسکناس نمگذریم به خاطر یه احساس ؟
پوچی و پول گرفته همه وجودمون رو
همه زندگیمون شده بدوم بدو بدو!
جای لیلی ها ،ای مجنونها کجاست ؟
نکنه همون قصه ناتموم پول گرفته خرخره مجنون رو
نکنه لیلی واسه عاشق شدنش به جای گل سرخ یه ماشین قرمز جیگری میخواد
آره این دنیای ماست همه اش جز مهتاب ،همه اش جز عشق است
عشق .....آه چه واژه زیبایی
چه کلام نابی
چه لعل گهرباری
که...........
که دگر گم شده تو دنیای ما
آره ما یادمون رفته دنیا واسه چی بود ما برای چی
فکر کنم من هم باید برم توی صف مرغ و نون که عشق نون و آب نشد
اما.............!
اما من که ..............!
من که مردم
سالهاست که مردم . سالهاست که دیگه نه به نون نیاز دارم نه به آب
پس من هنوز همون عاشقم
همون که بودم و همان که خواهم بود
یک روز دوباره به سراغش خواهم رفت
به سراغ همان صندوق کهنه زیر شیروانی
تا خاطرات عشق نارسیده خویش را ورق بزنم
شاید آن تا آن روز قلبش به رحم آمده باشد و در کنار او باشم.